only girl in the world

اینجا همه چیز هست

مدل لباس عروس

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:عروس "عروس داماد" مدل لباس عروس" دسته گل عروس, ] [ 15:17 ] [ نرگس ] [ ]

بیوگرافی بهرام رپری که غوغا می کنه

[ چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:بهرام"رپ"رپرها"بهرام نورایی", ] [ 15:4 ] [ نرگس ] [ ]

دلیل تنهایی هامون کشف شد!؟

 

 

 

ماکسایی روکه به یادمون هستن به گریه میندازیم

واسه کسایی گریه میکنیم که به یادمون نیستن

کسایی رودوست داریم که دوستمون ندارن

کسایی دوستمون دارن که دوستشون نداریم

واسه همینه همیشه تنهاییم

امااگه اینوبفهمی هیچوقت واسه تغییردیرنیست..

 

[ پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, ] [ 14:30 ] [ نرگس ] [ ]

دختر ۱۵ساله: فکر نمی‌کردم ایده احمقانه‌ام اینقدر جالب باشد!


این دانش‌آموز ۱۵ ساله هندی می‌گوید هرگز فکر نمی‌کرده است که «ایده احمقانه‌اش» مورد توجه یکی از پیشروترین دانشگاه‌های تحقیقاتی جهان قرار گیرد…

یک دختر ۱۵ ساله هندی موفق به ابداع روشی شده است که با استفاده از آن می‌توان گوشی‌های تلفن همراه را توسط ضربان قلب شارژ کرد.
در این ایده که هم‌اکنون توسط دانشمندان دانشگاه استنفورد در حال بررسی است، ضربان قلب انسان با استفاده از یک مچ‌بند مخصوص به جریان الکتریسیته تبدیل و سپس از این جریان برای شارژ تلفن‌های همراه استفاده می‌شود.
«ساروجینی مهاجان»، یکی از دانش‌آموزان دختر یکی از مدارس مستقر در غرب دهلی‌، ایده این اختراع را از ساعت مچی «بدون نیاز به کوک» خود گرفته است. وی می‌گوید این ایده زمانی به ذهنش خطور کرد که مشغول تماشای همزمان ساعت مچی و تلفن همراه خود بود.

یکی از مدرسان این مدرسه در همین رابطه به روزنامه تلگراف گفت: «وی متوجه شد که ساعتش نیازی به کوک و یا شارژ کردن ندارد و پس از آن تحقیق درباره “شارژ با استفاده از ضربان نبض” را آغاز کرد».

این مدرس اضافه کرد: «وی ایده‌اش را پیش معلم علوم خود برد و معلم نیز آن را به بنیاد اختراعات ملی هند ارائه کرد».

این ایده در وبسایت بنیاد اختراعات به نمایش در آمد و پس از آن بود که توجه دانشمندان دانشگاه استنفورد را به سوی خود جلب کرد.

به نظر می‌رسد که این ابداع چه در کشورهای در حال توسعه که استفاده از تلفن همراه در آن‌ها رو به گسترش است اما برق به میزان کافی وجود ندارد و چه در کشورهای توسعه یافته، ظرفیت بالقوه‌ عظیمی برای رشد داشته باشد.

این دانش‌آموز ۱۵ ساله هندی می‌گوید هرگز فکر نمی‌کرده است که «ایده احمقانه‌اش» مورد توجه یکی از پیشروترین دانشگاه‌های تحقیقاتی جهان قرار گیرد.
وی در این باره می‌گوید: «اگر بتوانیم ساعت‌هایی داشته باشیم که با نبض انسان کار می‌کنند، چرا این ایده را در مورد تلفن‌های همراه عملی نکنیم»؟

[ پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:شارژتلفن موبایل , ] [ 14:23 ] [ نرگس ] [ ]

اعتراف می کنم اینو از یه ایمیل کف رفتم


 

اعتراف میکنم بچه که بودم همیشه دلم میخواس یه جوری داداش کوچیکمو سر به نیس کنم! رفتم بقالی مرگ موش بگیرم آقاهه که میدونس چه فسقل مشنگیم بجاش آرد بهم داد منم ریختم تو قابلمه نهار! سر سفره وقتی همه شروع کردن به خوردن یهو گریه‌ام گرفت! با چشای خیس تا ته غذامو خوردم ک همه با هم بمیریم!!!!!!!


اعتراف میکنم تا سنه 13-12 سالگی تحت تاثیر حرفای مادربزرگم که خیلی تو قید و بند حجاب بود با روسری می‌شستم جلوی تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت میکشیدم. زیاد میخندید فکر میکردم بهم نظر داره!!

اعتراف یکی از دوستان: مامان بزرگ خدا بیامرز ما تو 95 سالگی فوت کرد. صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه میکردن.. جمعیتم زیاد بود ... منو داداشمم تو بغل هم داشتیم گریه میکردیم .... اشک فراوون بود و خلاصه جو گریه بود ... یهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید: مامان بزرگ زود رفتی ... یهو کل خونه رفت رو هوا ...حالا خندمون قطع نمیشد!!

یه شب مادرم مریض بود داشتم ازش پرستاری میکردم بعد گفت برو برام آب بیار رفتم آب آوردم دیدم خوابش برده اومدم تریپ بایزید بسطامی بردارم صبر کنم بیدار شه یه دفعه یه لحظه خوابم برد آبو ریختم رو مامانم !!!!!!!!

وقتی پدرم روزنامه میخونه روزنامه رو وسط آسمون و زمین تو هوا جلوی صورتش نگه میداره، اعتراف میکنم بچه که بودم یواشکی میرفتم پشت روزنامه طوری که پدرم منو نبینه و با مشت چنان میکوبیدم وسط روزنامه، پاره که میشد هیچ، عینکش می افتاد و بابا کل مطلب رو گم میکرد. کلاً پدرم 30ثانیه هنگ میکرد. بعد یک نگاه عاقل اندر سفیهی به من میکرد و حرص میخورد. اما هیچی بهم نمیگفت و من مانند خر کیف میکردم. تا اینکه یه روز پدرم پیش دستی کرد و قبل از من روزنامه رو کشید و با داد گفت: نکن بچـه. منم هول شدم مشت رو کوبیدم تو عینکه بابام. عینک شکست. من 5 روز تو شوک بودم!!
اعتراف می‌کنم بچه که بودم شبا پیش خواهرم میخوابیدم وسطای شب که مطمئن میشدم که خوابش سنگین شده دستشو می‌کردم تو دماغم!!

سوار اتوبوس شدم، رفتم تو، قسمت آقایون پیش یه آقایی نشستم و از خستگی خوابم برد، نزدیک مقصد دیدم زانوم درد میکنه فهمیدم آقایه کناری 3-2 بار با کیفش کوبیده تو پام تا بیدارم کنه چون میخواست پیاده بشه و من جلوش رو گرفته بودم، خیلی شاکی نگاش کردم، راننده هم بالا سرم بود. آقاهه گفت : ببخشید خانم 5 بار صداتون کردم نشنیدین، ترسیدیم. اعتراف میکنم برای اینکه ضایع نشم که مثل خرس خواب بودم وانمود کردم که کَر هستم و با زبون کر و لالی و طلبکارانه عصبانیتم رو نشون دادم، مرد بیچاره اینقدررررر ناراحت شده بود 10 دفعه با دست و ایما و اشاره از من معذرت خواهی میکرد!!

اعتراف میکنم راهنمایی که بودم به شدت جو گیر بودم، همسایگیمون یه خانومه بود که تازه از شوهرش طلاق گرفته بود، شوهره هم هر روز میومد و جلو در خونش سر و صدا راه مینداخت، خیلی دلم واسه خانومه میسوخت. یه روز که طرف اومده بود عربده کشی، تصمیم گرفتم که برم و جلوش در بیام. رفتم تو کوچه و گفتم آهای چیکارش داری؟ یارو یه نگاه بهم انداخت و یه پوزخندی زد و به کارش ادمه داد، منم سه پیچش شدم، وقتی دید من بیخیالش نمیشم گفت اصلا تو چیکارشی؟ منم جوگیر، گفتم لعنتی زنمه!!

احمقانه ترین کار زندگیم این بود که سعی کردم مفهوم ای دی اس ال رو برا مادربزرگم توضیح بدم!!

تو عروسی نشسته بودم یه بچه 3 ، 4 ساله اومد یک هسته هلو داد بهم، منم نازش کردم هسته رو گرفتم انداختم زیر میز، چند ثانیه بعد دیدم دوباره آوردش، این دفعه پرتش کردم یه جای دور دیدم دوباره آورد!! می خواستم این بار خیلی دور بندازمش که بغل دستیم بهم گفت آقا این بچس سگ نیست! طرف بابای بچه بود!!

اعتراف میکنم دوره دبستان امتحان جغرافی داشتیم یه سوالش این بود: تنها قمر کره زمین؟ من هم با اطمینان کامل نوشتم قمر بنی هاشم!!!

اعتراف میکنم بچه که بودم با دختر و پسر خاله هام لباس کهنه میپوشیدیم میرفتیم گدایی با درامدش بستنی میگرفتیم که همسایمون مارو لو داد و کتک خوردیم!!

سوم دبستان که بودم یه روز معلممون مدرسه نیومد منم ظهرش رفتم در خونشون که یه کوچه بالاتر از ما بود تکلیف شبمو ازش گرفتم.

اعتراف میکنم به عنوان 1 مهندس میخواستم دیوار رو سوراخ کنم، شک داشتم که از زیر جایی که میخوام سوراخ کنم سیم برق رد شده باشه، واسه اینکه برق نگیرتم فیوز رو قطع کردم، تازه وقتی دیدم دریل کار نمیکنه کلی غصه خوردم که دریل سوخت !!

اعتراف میکنم بچه که بودم..جو گیر بودم نماز بخونم....بعد چادر گل منگولیمو میذاشتم مهرم میذاشتم رو به قبله وا میستادم شروع میکردم به نماز خوندن...اما جای سوره ها شعر کلاه قرمزیو می خوندم....>>>آقای راننده...آقای راننده...یالا بزن توو دنده....

 

 

[ پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:اعتراف میکنم, ] [ 14:9 ] [ نرگس ] [ ]

alone love

تنهاییم را به گردن هیچکس نمی اندازم
گردن هیچکس تاب این همه سنگینی را ندارد !


مثل آتیش تو صحرا / یا که طوفان تو دریا
مثل ظلمت توی شب ها
/ جون به لب موندم و تنها


ادامه مطلب
[ شنبه 26 فروردين 1391برچسب:alone, ] [ 8:54 ] [ نرگس ] [ ]

اس ام اس


عجب رسمی ست رسم آدمیزاد / که دور افتاده را کم میکنند یاد / که دور افتاده حکم مرده دارد / که خاک مرده را کی میبرد باد .

 

بر سر مزرعه ی سبز فلک ، باغبانی به مترسک می گفت : دل تو چوبین است و ندانست که زخم زبان ، دل چوب هم می شکند .

 

تفاهم به معنای درک کردن نیست ، بلکه به معنای توانایی تحمل تفاوتهاست .

 

عشق بعضی وقت ها از درد دوری بهتر است / بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است / توی قرآن خوانده ام ، یعقوب یادم داده است / دلبرت وقتی کنارت نیست ، کوری بهتر است .


[ پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:اس ام اس, ] [ 16:50 ] [ نرگس ] [ ]

یادمان باشد

 

 

 

یادمان باشد که لبخندم را توى آیینه جا نگذارم . . .

 

یادمان باشد که در حرکت همیشه افق‌های تازه هست . . .

یادمان باشد که هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها . . .

یادمان باشد که به جستجوى راه باشم ، نه همراه . . .

یادمان باشد که غیر قابل تحمل وجود ندارد . . .

یادمان باشد که دلخوشی‌ ها هیچکدام ماندگار نیستند . . .

یادمان باشد که او که زیر سایه دیگری راه می‌رود ، خودش سایه‌ ای ندارد . . .

یادمان باشد که لازم است گاهی با خودم رو راست‌ تر از این باشم که هستم . . .یادمان باشد که هر روز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را . . .یادمان باشد که زخم نیست آنچه درد می‌آورد ، عفونت است . . .یادمان باشد که دست به کاری نزنم که نتوانم آن را برای دیگران تعریف کنم . . .

یادمان باشد که آنها که دوستشان می‌ دارم ، می‌ توانند دوستم نداشته باشند . . .یادمان باشد که فرار، راه به دخمه‌ای می‌ برد برای پنهان شدن نه آزادی . . .

یادمان باشد که باورهایم شاید دروغ باشند . . .

یادمان باشد که آرزوهای انجام نیافته دست زندگی را گرفته‌اند و او را راه می‌برند . . .

یادمان باشد که لزومی ندارد همان قدر که تو برای من عزیزی ، من هم برایت عزیز باشم . . .

یادمان باشد که اندک است تنهایی من در مقایسه با تنهایی خورشید . . .

یادمان باشد که تا وقتی اوضاع بدتر نشده ! یعنی همه چیز رو به راه است . . .

یادمان باشد که هوشیاری یعنی زیستن با لحظه‌ها . . .

یادمان باشد که آرامش جایی فراتر از ما نیست . . یادمان باشد که من تنها نیستم ما یک جمعیتیم که تنهاییم . . .

یادمان باشد که برای پاسخ دادن به احمق ، باید احمق بود !

یادمان باشد که در خسته‌ ترین ثانیه‌های عمر هم هنوز رمقی برای انجام برخی کارهای کوچک هست !

یادمان باشد که سهم هیچکس را هیچ کجا نگذاشته‌ اند ، هر کسی سهم خودش را می‌آفریند . . .

یادمان باشد که آن هنگام که از دست دادن عادت می‌شود ، بدست آوردن هم دیگر آرزو نیست . . .

یادمان باشد که پیشترها چیزهایی برایم مهم بودند که حالا دیگر مهم نیستند . . .

یادمان باشد که آنچه امروز برایم مهم است، فردا نخواهد بود . . .

یادمان باشد که نیازمند کمک‌ اند آنها که منتظر کمکشان نشسته‌ ایم . . .

یادمان باشد که:  به تمامی نا امید نمی‌شوی اگر تمام امیدت را به چیزی نبسته باشی . . .

یادمان باشد که گاهی مجبور است برای راحت کردن خیال دیگران خودش را خوشحال نشان بدهد . . .

یادمان باشد که خوبی آنچه که ندارم این است که نگران از دست دادن‌ اش نخواهم بود . . .

یادمان باشد که وظیفه من این است ؛ حمل باری که خودم هستم تا آخر راه . . .

یادمان باشد که در هر یقینی می‌ توان شک کرد و این تکاپوی خرد است . . .

یادمان باشد که همیشه چند قدم آخر است که سخت‌ ترین قسمت راه است . . .

یادمان باشد که امید ، خوشبختانه از دست دادنی نیست

[ پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:شعر,اس ام اس,sms,نصیحت,جالب,, ] [ 16:31 ] [ نرگس ] [ ]

حرف زن

 


 


 
 

 
حرف زن/ما مرد نیستیم....

نزن، به اون کسی که باور داری، نزن ...تو دستت قویه، ظریفه صورت این زن

به خدا همه‌ی تنم اینجا داره می‌لرز ه ...کی گفته پسرامون اوباشن، دخترامون هرزه؟

آره این درد مث یه غده تو سینه‌مه ....گمون نکن هرچی میگم از روی کینه‌مه

  این یه شعر نیست، این یه بغض خفه شده‌ س ...ترانه نیست این، یه فریاده تو بن‌بست

  این یه زخمه که تو خلوت منو می‌خوره ....تو عمق فاجعه‌ی صورت خونینت می‌بره

تو چشات از حادثه سیاهه، می‌دونم.... میگن نفس بودنت گناهه، می‌دونم

تو مث مرواریدی ، اما نه واسه زینت .... ظریفی، زیبایی، گرونی… اینه صحبت

آدما مریضن، تو بودنت سلامت داره ...آره تو گناهی؛ گناهی که برکت داره

آره می‌جنگم واسه هر چیزی که مال منه اسلحه‌م صدامه، بلند میشه این حق زنه



  نمی‌خوام برام نقش یه دلسوزو بیای ...بیخود میگی ضعیفم، من شیرم، تو کجایی؟

دیگه نمی‌خوام واسه‌م مرثیه سر کنی .... همین شعرم میشه واسه تو یه تودهنی

نگاه نکن روسری رو سَرَمه، این ***..... من معتقد نیستم که راه‌حلش صبره

  این یعنی حقمه زندگی، من یه آدمم ....بگو می‌خوام ببینم، بگو تو چی از تو کمم

بذار دو دقیقه بگم مث یه زن حرفمو .....آدم آدمه، تو باید بفهمی دردَمو

قدّ یه تاریخ حقمو گرفتن و بردن.... نوبتی هم نوبتمه، قدیمیام مردن

تو حق داری هرچی میگی، قانون طرفِته ...قانون میگه بزن، زدن فقط حرفِته

  این سر واسه شکستنه، آره درد می‌کنه... بزن، منم حرف می‌زنم ببین کی جون می‌کنه

  نمی‌خوام مث همیشه بشنوی گریه‌مو ...تا وقتی دستت بلند شد ببینی ترسمو

باور کن از تو کتابا اسم مردو خط زدن.... آدما امروز دوجنسن: یا نامردن یا که زن

آدما امروز دوجنسن: یا نامردن یا که زن


آره می‌جنگم واسه هر چیزی که مال منه...

اسلحه‌م صدامه، بلند میشه این حق زنه... آره می‌جنگم واسه هر چیزی که مال منه

  من واسه‌ت چی هستم تو این دنیای وحشی؟....یه چیز میگم زانو بزنی، کم بیاری، تا شی

  این آدمیت نیست، مغزتون تو کمرتونه.... بهتره بچرین، هرزگی آب و نونِتونه

  عشق براتون یه حرفه، مضحکه،توخالیه.... بچه خونه خونواده یه چیزه پوشالیه

اما من گرونم، قیمتم بالا خونَ‌مه.... آسون به دست نمیاد، این بسته به جونَ‌مه

هر وقت که اراده کردی برات مادر شدم.... اگه جنگ بود پا به پات جنگیدم، خواهر شدم

آره این زن خرد و شکسته همسرته.... آره این زن که حالا نمی‌شناسی تو، زنته

تجاوز یعنی همین، هر کاری که خواستی کردی ....با توهین و تشر و توسری کی گفته که مردی؟

یه روز میشه که تو نمی‌تونی بگی چی بپوشم.... من عروسک نیستم که شخصیتمو بفروشم

  من پوششم عوض میشه، تو سطح قضیه اینه.... تو با مغزه چه می‌کنی که تا قیامت همینه

دیگه سنگِ هیچ دستی سرمو نمی‌شکونه.... کسی دیگه تو گوشم آیه‌ی وحشت نمی‌خونه

تنم لگدمال نگاه هرزگی‌ها نمیشه.... این یه عزم جزمه، طوفان و خاک و آتیشه

  این یه عزم جزمه، طوفان و خاک و آتیشه

 

 

 

[ پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:رپ,دخترانه,متن,اعتراض,شعر,, ] [ 15:54 ] [ نرگس ] [ ]